چشمان بارانی

آرام باش ....!  هیچ چیز ارزش این همه   دلهره را ندارد ....!

سلمان‌ ساوجی

جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 20:16

‍ ‍ تو داری طاق ابرویی که جفتش نیست در عالم

تویی آن‌کس که در عالم، به جفتِ ابروان طاقی

person اِم
chat
•••

وودی‌ آلن

جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 19:49

تلخی روزگار از اون جایی

شروع میشه که خیلی

چیزا رو میشه خواست

اما نمیشه داشت ...!


-

person اِم
chat
•••

خسرو شکیبایی

جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴، 14:30

برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند: تا به ما درس هایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم.

-

person اِم
chat
•••

صائب تبریزی

سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴، 10:9

خم چو گردد قدِ افراخته می‌باید رفت

پل بر این آب چو شد ساخته می‌باید رفت

راه باریک عدم راه گرانباران نیست

هر چه داری همه انداخته می‌باید رفت

آنچه در کار بود ساختنش خودسازی است

گو مشو کار جهان ساخته، می‌باید رفت

سنگ راه است غم قافله و فکر رفیق

فرد و تنها همه جا تاخته می‌باید رفت

به نفس طی نشود دامن صحرای عدم

این ره دور، نفس‌باخته می‌باید رفت

تا مگر شاهدِ مقصود مصوّر گردد

دلِ چون آینه پرداخته می‌باید رفت

سپر راهرو از راهزنان عریانی است

تیغ جان را ز نیام آخته می‌باید رفت

این ره پر خس و خاشاک شود پاک به آه

علم آه برافراخته می‌باید رفت

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

دست آخر همه را باخته می‌باید رفت

این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست

بار هستی ز خود انداخته می‌باید رفت

person اِم
chat
•••

در کتاب تکه‌ای از یک كل منسجم نوشته بود:

دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴، 19:53

آن‌هایی که ما را همان گونه

که هستیم می‌پذیرند و...

تلاش می‌کنند لبخندهایمان عمیق‌تر،

و آرامش‌مان طولانی‌تر باشد؛

همان‌هایی هستند که ماندگار می‌شوند...

person اِم
chat
•••

پائولا هاوکینز

دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴، 15:57

به این باور رسیده ام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری‌اش سرجایش.

حفره‌های زندگی‌ات همیشگی هستند.

تو باید در اطرافش رشد کنی، 🫂

مثل ریشه‌های درخت که از اطراف سیمان بیرون می‌زنند. 🌱

باید خودت را از لای شیارها بیرون بکشی

person اِم
chat
•••

میگم ...

دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴، 13:5

.

آدم هروقت که نمیدونه چیکار باید بکنه، در اولین قدم باید واسه خودش چایی بریزه 😊

person اِم
chat
•••

مخاطب عزیز اقا یا خانم0

یکشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۴، 18:5

درود بر شما

من در وبلاگ پست ثابت نوشتم که ادرس بزارید ...

نمی دانم قبلا با چه نامی بودین اما من متاسفانه نمی دونم شما کی هستید ؟..

به هر حال هر جا هستید بر قرار و مانا باشید ...

person اِم
chat
•••

تندر وارد میشود

یکشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۴، 17:15

بعد از مدت‌ها بالاخره تصمیم گرفتم رویایی که سال‌ها به دنبالش بودم رو عملی کنم. باورم نمی‌شد؛ ساعت هنوز پنج نشده بود و من که همیشه از بیدار شدن‌های چهار و نیم صبح برای رفتن به سر کار شاکی بودم...

ادامه مطلب ...
person اِم
chat
•••

پرونده‌ی دوستی در سایه

شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۴، 19:14

دوست من همیشه مثل یک سایه‌ی هوشیار است. آرام می‌نشیند، نگاه می‌کند، می‌شنود و بیشتر از همه می‌داند. زرنگ است، سیاست‌مدار است، اما کلمه‌هایش انگار همیشه در قفل می‌مانند. از خودش چیزی نمی‌گوید، تنها رد نگاهش را به دنیا پخش می‌کند.

گاهی می‌گوید: «می‌خواهم از این دنیای مجازی دور شوم… این‌طوری بهتر است.»

اما لحظه‌ای بعد می‌بینم باز در کانال‌ها غرق شده، بی‌آنکه حرفی بزند یا نشانی از خودش بگذارد. مثل مسافری که مدام می‌گوید قصد سفر دارد، اما هنوز روی همان نیمکت ایستگاه جا خوش کرده.

و من می‌دانم… این سکوت، اگر ادامه پیدا کند، دوستی‌ها را آرام آرام می‌بلعد.

چون آدمی که فقط ببیند و نگوید، کم‌کم شبیه جزیره‌ای می‌شود:

پر از خبر و دانایی، اما خالی از صدا.

دوست خوبم،

بدان که اگر همیشه فقط تماشاچی باشی، کم‌کم حضورت محو می‌شود. و هیچ‌کس دوست ندارد روزی چشم باز کند و ببیند که یکی از نزدیک‌ترین‌هایش، بی‌صدا از دست رفته… مثل سایه‌ای که دیگر بر دیوار نیفتاد.

person اِم
chat
•••