چشمان بارانی

آرام باش ....!  هیچ چیز ارزش این همه   دلهره را ندارد ....!

شب دوباره همانیم

جمعه هفتم آذر ۱۴۰۴، 21:42

آزرده، غمگین، تنها

و ترسیده از دنیا…

حتّی اگر تمام روز

در قوی‌ترین حالت ممکن یک انسان

ایستاده باشیم، لبخند زده باشیم،

و هیچ‌کس نفهمیده باشد

چقدر جنگیده‌ایم.

شب، جایی‌ست که نقاب‌ها کنار می‌افتد.

جایی‌ست که آدم با خودش می‌ماند؛

با خستگی‌هایی که هیچ‌کس نمی‌بیند،

با دلتنگی‌هایی که بلد نیست توضیحشان دهد،

و با ترس‌هایی که فقط در سکوت شب

جرئتِ دیده‌شدن پیدا می‌کنند.

این ضعف نیست،

این انسانی‌بودن است.

آدم نمی‌تواند همیشه قوی باشد؛

گاهی باید فرو بریزد

تا دوباره بلند شود.

شب همان مکثی‌ست

که ما را به خودمان برمی‌گرداند.

اگر امشب خسته‌ای،

اگر بی‌دلیل دلت گرفته

یا بی‌پناهیِ لحظه‌ای سراغت آمده،

بدان که این هم بخشی از مسیر است.

هیچ‌کس تمامِ شب‌هاش روشن نیست.

شبتون آرام…

با امیدی که شاید کم‌رنگ باشد،

اما هنوز خاموش نشده. 🌙

person اِم
chat
•••